۱۳۸۴-۰۴-۲۷ | ۶:۴۰ بعدازظهر
فقط به خاطر اصرار تو اومدم.
فقط به خاطر اصرار تو اومدم. الان فيلم زهر عسل رو ديدم. كارگردانيش خوب بود هنر پيشه ها هم عالي ولي از فيلم نامه خوشم نيومد. فيلم بايد علاوه بر داستان يك چيز كلي رو هم دنبال كنه يا به عبارتي هدف خاصي رو دنبال كنه. نه اينكه همش به قول سندي لنگ و پاچه نشون بده. مثل شهاب حسيني شدم. گلوم ميسوزه مثل اينكه بهمن 57 كشيده باشي. آب طالبي پريد گلوم با اينكه آب نمك قلقله كردم باز فرقي نكرد. طرز چشام مثل وقتي كه چند صد متر با سرعت بدوي با يك كنت رو رو لبات بازي بدي. امروز اونقدر خوابيدم كه نگو. امروز وقت طلايي روزم رو با ممد گذروندم. اصلا نميشه اينو با من مقايسه كرد. آب بيني رو با فشار زياد بالا كشيدم طوري كه صداش از صداي پنكه هم بلندتر شد و به گوش مادر كه در خواب به سر ميبرد . . . اينجور جملات رو به آخر نرسوني سنگين تري. بايد از اين مجموعه چند لحظه بيرون بيام تا ببينم چه خبره. فكر ميكنم منظورم اينه كه بايد از بالا به قضيه نگاه كنم. منظورم از قضيه خودمم. نميتونم درك كنم كجا قرار گرفتم. يك كهكشان عجيب و غريب. من با كهكشان حالا كاري ندارم. يك اتاق كه توش پنكه كار ميكنه. اين نكه خودش داستان داره. يك كتمپيوتر و چنتا كتاب يك تلفن مقداري نور كه با مهتابي ايجاد ميشه. مهتابي با برق. اينا چيه دورم پيچيدي؟ بازم كن ميخوام آزاد باشم. پياده روي از دوچرخه سواري بهتره ! به هزار جا رسيدم ولي نفهميدم چرا و چطوري. اميدوارم بتونم تربيت نشدنم رو جبران كنم. البته باز رفتم رو فركانس آرمانگرايي. بابا تو تربيت شدي ولي تربيتت به درد بابات ميخوره. ببين با هويتم شوخي نكن. چندتا كار انجام نشده هست كه داره ضمير ناخودآگاهم رو آذار ميده. اين كه ميگم ضمير ناخودآگاه به اين خاطره كه تا اونجاش كه آگاهه رو دارم كنترل ميكنم و دليل ميارم كه بابا مشكل جدي نداريم. ولي . . . 84/4/26