۱۳۸۵-۱۰-۱۱ | ۱۲:۵۴ بعدازظهر
li5
5/10/85
عصر سه‌شنبه‌ است.
تلفن زنگ زد، دوست دختر جواد بود، گفتم رفته مرخصي.
جواد ديگر متي ندارد، از مرخصي كه برگشت تا يك هفته كارتش را گرفته.
امروز سروان ضيائي افسر سر است و ستوان شيخي افسر آماده و حالا صادق با ستوان دارند مرغ سرخ مي‌كنند براي شام. بايد زودتر بروم تا شام را در گروهان باشم زياد ميانه‌اي با اين ضيائي ندارم.
كاش ليلا مي‌توانست زنگ بزند.