۱۳۸۴-۰۸-۰۳ | ۱۰:۳۷ قبل‌ازظهر
درش مياري؟

به طرز احمقانه‌اي سرم درد ميكنه.

رو صندلي خشك شدم، گريه‌م مياد.

خوابم مياد.

از فيلم پدر‌خوانده 3 تقريبا هيچي نفهميدم.

چشمام مثل الپاچينو شده.

اه كثافت، اين وبلاگ نيست دفتر خاطراته. نقطه ويرگول پرانتز ول كن مهدي

ميگن امشب شب احياست حالا شايد تو اين زمينه بعدا حرف بزنم ولي يه چيزي هست كه امشب داره اذيتم ميكنه و بايد زودتر حل و فصلش كنم.

من فقط براي سكس با اون دختر رابطه برقرار كردم و خيلي زود پشيمون شدم بدون اينكه طرف مقابل رو در نظر بگيرم.

5 دقيقه بيشتر نشد كه پيشش نشستم و باهاش حرف زدم ولي همين 5 دقيقه كافي بود تا بفهم از سكس خوشم نمياد. دلم ميخواد با دختري كه بهش علاقه دارم طي مراسم خاصي سكس كنم نه اينكه يه دختر زشت و پررو كه قبلا با صد نفر بوده رو با چرب زبوني و دروغ يك صبح زود ببرم تو آشپزخونه شركت و هي اون الكي بگه نكن نكن. اه اصلا تصورشم كثيفه. من آدمش نيستم همون محسن به درد اينكارا مي‌خوره.

دختره هر نفسي كه ميكشه يه توهين به منه.

من از سكس مي‌ترسم؟

قدرتش رو ندارم؟

اصلا نميتونم تصور كنم سكس واقعي واقعا چطوري ميشه.

حرفو عوض نكن تو با سكس مشكل داري.

برو بابا تو هم اين وسط ببين به چي گير دادي.

من به خاطر اين ناراحتم كه يك لحظه احساس كردم قدرت مقابله با اين بشر رو ندارم.

شايد فقط به اين خاطر ازش بدم اومد كه احساس كردم خجالت ميكشم پيش بقيه با اين دختر زشت و پررو حرف بزنم و اونا بگن ببين رفت با كي دوست شد.

نه بابا اين فقط زشت نيست واقعا بچست نديدي وقتي داشتي با سميرا و نسيم ميگفتي و ميخنديدي چطوري عصباني شد يا وانمود كرد كه عصباني شده.

با اينكه بهش گفتم سميرا سهامداره اونجاست و نسيم دوست دختر ناصره باز ولم نكرد. بهش گفتم من نسبت به تو هيچ تاهدي ندارم گفت داري گفتم ما باهم رابطه خاصي نداريم گفت داريم. اين حرفارو در حالي ميزد كه داشت با يه پسر ديگه چت ميكرد و منم مانيتورش ميكردم.

پس با اين حساب نبايد راجع به اين موضوع اينقد بحث كنم مشكل از جاي ديگست ديگه اينجا دنبالش نگرد.

آقا اجازه ما بگيم؟ شما ديشب تو خواب چيزاي بد بد ديدين و اتفاقات بد بد افتاد.

باشه.

از هر رنگي يه خورده بهم ماليده شده ديگه نميدونم چه رنگيم.

شايد چون ديشب يوگا كار نكردم اينقد ناراحتي.

يه چيز گنده اندازه سيب وسط كلم قرار گرفته. درش مياري؟

يه جك واسه خودم تعريف كردم يكمي خنديدم.

همون جكي كه ميگه:

داشتن مغز تركه رو عمل ميكردن وقتي سرش رو ميشكافن ميبينن هيچي توش نيست بجز يك نخ كه بعد از كلي تعجب و فكر كردن اون نخ رو قيچي ميكنن ميبينن دو تا گوش تركه افتاد.

آخيش كلي حالم سرجاش اومد.

حس بد و بيراه گفتن به شب احياء رو ندارم فعلا ميرم ام پي تري گوش بدم.