۱۳۸۶-۱۱-۲۴ | ۹:۵۷ بعدازظهر
متوجه که هستین، زندگی جدیدم شروع شده
86/11/24
فقط اومدم بنویسم.
دلم نوشتن می خواست.
کاشکی همه کیبوردها مثل هم بودن.
اونوقت دیگه هی به جای نقطه "اسلش" نمی زدم.
کاشکی وقتی از دابل کوتیشن استفاده می کردم مایروسافت آفیس ورد بر نمی داشت فونت رو به حالت دیفالت برگردونه.
امروز از قیافه ام خیلی خوشم اومد، شبیه آدم بود چهرم. اون لبخند شیطنت آمیز رو نداشت، منظورم اون ماسک مسخره است که ازش خوشم نمیاد.
به نظر شما من نسبتی با دی جی سالینجر دارم؟
به خدا اینا رو نمی نویسم تا شما بخونین، می نویسم واسه خودم، پس لطف کنین کاری نکنید که مجبور بشم بدم بخونین.
چه سکوتی بر من حاکمه.
متوجه که هستین، زندگی جدیدم شروع شده، حتی از سربازی هم تأثیر گذارتره.
حدود یک ماهی میکشه تا قرصها تأثیر اصلی خودشونو نشون بدن، فکر میکنم اونموقع زمان خوبی برای گرفتن تصمیمات اساسی زندگی ام باشه.
اگه هدف اصلیم ادامه تحصیل باشه، چیزی نمی تونه جلودارم باشه.
حتی خودم هم نمی تونم جلوی خودم وایسم، منظورم اینه که وقتی با خودم متحد باشم دلیلی برای درگیری درونی وجود نداره.