۱۳۸۴-۰۵-۳۰ | ۱۱:۲۶ بعدازظهر
واقعا نميدونم چيكار كنم.
اومدم يه چيز بنويسم شايد حالم خوب شه.
امروز پياده روي نكردم. امروز از صبح تلمبه زدم تا بالاخره ساعت 3 ارضاء شدم و 2 ساعت خوابيدم و بقيشم الكي گذروندم.
احساس گيجي ميكنم.
خجالت ميكشم گردنم رو درست بچرخونم.
شونه هام به هم نزديك شدن.
احساس افسردگي ميكنم.
حموم نرفتم آخه اگه ميرفتم بايد اين لباس خوبم رو در مي آوردم و فردا با اون لباس كهنه ميرفتم شهر.
يه لحظه آستينامو زدم بالا و بازوم اومد بيرون ولي يهو ديدم باد پنكه ميزنه پرده هي ميره كنار و ممكنه يكي تو حيات باشه و منو ببينه.
ميگي چيكار كنم؟
بدنم كثيفه نميتونم برم يك دوش خالي بگيرم چون بعدش بدنم مي خواره.
موهام كثيفه.
شيريني نسكافه باعث شده دهنم مثل چسب به خودش بچسبه.
مثلا امروز بايد مثل سگ كار ميكردم.
بالاخره امروز تونستم يه بار به شبكه وصل شم و پست ها رو بفرستم بالا.
يكدفعه گردنم يه جا ثابت ميمونه و چشام ذل ميزنن به هرجا گير بياد بعد بسته ميشن و بدون اينكه خوابم بياد احساس بيهودگي ميكنم.
رو پيشونيم عرق سردي نشسته فكر ميكنم بهش ميگن عرق جنب.
امروز كلي نقشه كشيدم كه چطور امسال ماه رمضون ناهار بخورم.
روزي يك ساقه طلايي با سانديس بهترين حالتشه اونم اگه جور بشه.
چشام از شدت حرارت و سر درد دارن از حدقه بيرون ميان.
ميگي چيكار كنم؟
فكر ميكنم در اين مواقع 1 نخ كنت ميخرن !
واقعا نميدونم چيكار كنم.
كاش الان تو حوض آب سردي بودم و شاد و خوشحال.
چيه؟ ميخواي تا صبح خودتو بكني؟
برم سرم رو زير شيرآب بگيرم.