۱۳۸۴-۰۳-۲۴ | ۱:۱۸ بعدازظهر
از بدترين زاويه ممکن
بغض سنگيني تو گلومه.
نميتونم سرم رو به گوشه صندلي تکيه بدم آخه بعد از سلموني سرم رو نشستم.
نه. بغض سنگينيه. بايد تو حموم گريه کرد.
هرچند دليلي نداره.
ولي من ناراحتم. خسته ام. از آينده ميترسم.
ديگه کم کم بايد وقت نهار بشه.
در روز چقدر به اين فکر ميکني که وبلاگت رو آپديت کني يا نه؟
الان وبلاگ شازده ايروني رو ميخوندم. ياد سربازي رفتن افتادم و گريم گرفته.
البته فکر نميکنم از اين باشه چون قبلش هم اينطوري بودم.
وقتي جناب مادر تيکه انداخت که چرا تيشرت ۱۵۰۰ توماني رو ۵۵۰۰ خريدي.
بد جوري احساس اينکه يکي سرم کلاه گذاشه بهم دست داد.
آخه پسر خوب يه تيشرت معمولي مگه ۶۵۰۰ تومان ميشه؟ البته فروشنده ميگفت جنسش خيلي خوبه.
تو رو خدا ميبيني کجا رسيديم.
کاش دکتر سروش باباي من بود يا مثلا ابطهي يا يه نفر تو همين مايه ها. اصلا يه پدر عادي که البته تحصيلات دانشگاهي داشته باشه.
ولي وظايف پدريش رو انجام بده.
من ۲۳ سالمه؟
حيف تو کتابا نوشته آدماي مثل من زياد تمايل به خودکشي ندارن وگرنه کلي بهش فکر ميکردم.
اگه پدر داشتيم اونوقت مادرمون هم مادري ميکرد، نه؟
خيلي دارم تخمي فکر ميکنم.
از بدترين زاويه ممکن.
اين آخر زودرنجيه.
اگه يه مگس مزاحمم بشه خودمو ميبازم.
خودمو ميبازم. اين جمله رو ديروز بهش رسيدم.
اينکه هميشه در منازعات اجتماعي اين منم که خودمو ميبازم. مثل خالم.
خاله‌يي که تحصيلات و مطالعاتش بد نبود ولي الان کجاست؟
به جان خودم تو اگه بري مامور شهرداري بشي و خيابونارو جارو بکشي خيلي بيشتر از اين احساس خوشبختي ميکني.
الان داري اکثر اخبار و تحليل هاي انتخاباتي و غير انتخاباتي رو ميخوني. (اين جمله رو واسه چي نوشتم؟)
خوبي؟
فکر ميکنم نهار آبگوشت باشه. هوا چقدر گرمه. استخر چطوري ميشه؟
قديما خوب ضربه ايستگاهي ميزدم. البته هيچ وقت نزدم. ولي ميتونستم، نه؟
الان ديگه نميتونم با توپ بزرگ بازي کنم. پس اون ضربات آزاد چي شد؟ اونهمه تمرين.
ميدوني چرا هيچ وقت پول نتونستي مثل بچه آدم پول پروژّ‌هايي که انجام دادي رو بگيري؟
منم درست نميدونم.
ميدوني چرا تو کار قبليت اونطوري شکست خوردي؟
ميدوني چرا يه دفعه شريکت ترقي کرد؟ و تو فقط به خودت احساس خوشبختي رو سعي کردي تلقين کني. که البته موفق هم نشدي و فقط از اين که تجربه شکست رو داري خوشحالي.
نه خوب واقعا اگه با اين وضع بميري بهتر نيست؟
اي ايده‌آليست بدبخت.
تو که داري خودتو ميکشي پس چرا اينقدر سخت ميگيري دنيا رو؟
دنيا چيه؟
يه نفر ميگفت يه خدايي هست که خيلي خوبه.
يادته چقدر نماز روزه و از اين صوبتا داشتي؟ احمق بودم؟
اااااااااااااااااه.
بسته ديگه.
آخه تو که ميدوني ضربه‌اي که از اين مهملات بهت وارد ميشه از هر تو سري بيشتره.
تو که به انقلاب دروني رسيدي.
آخه واسه چي ارزشهاي انقلابتو هيچي نشده زير سوال ميبري؟
تو هدف داري.
تو همه چي داري.
بسته ديگه خودتو نباز.
تو هميشه از همين جا ضربه ميخوري.
از خودت.
مگه قرار نبود خودت مواظب خودت باشي؟
اينهمه فشار رو تحمل کردي که اينطوري ولش کني؟
نه من هنوز هستم.
هستم.
---------------------
پ.ن:
من هر دفعه که ميرم دستشويي يه همچين ديالوگي رو با خودم دارم.