۱۳۸۴-۰۳-۲۰ | ۱:۲۸ قبل‌ازظهر
امروز خيلي خوب بود
شايد وقت خوبي رو واسه نوشتن انتخاب نکردم.
خوابم مياد. البته فکر ميکنم تا چند دقيقه ديگه بپره.
امروز خيلي خوب بود با اينکه بعد از ظهر خودارضائي بدي داشتم. شايد به خاطر امتحان ميان ترم خوب آمار بود.
از کتابه لذت ميبرم. نه واقعا خوابم مياد. مثل آدماي مست تايپ ميکنم. شايد چون تو اين بخش کتاب، پطرس مست کرده بود.
چند ساعت پيش، خان دايي يک فيلم سوپر ايراني داد تا واسه دوستش رايت کنم. تکراري نبود.
يکي از تراکها سوء استفاده يک دايي از دختر خواهرش بود که تقريبا ۱۳ سالش بود. شايدم کمتر.
ياد بچگياي خودم افتادم و ياد سوء استفاده هايي که ازم ميشد. منم مثل همون دختر بچه نگاه ميکردم و دايي منم مثل دايي همون بچه. البته رابطه ما متفاوت بود. متفاوت. شايد هنوز دارم با همون نگاه قضيه رو نگاه ميکنم يا بهتره بگم به ياد ميارم.
هرچي باشه شخصيت منو تغيير داد. البته تنها عامل نبود. وضعيت خانواده و فقر( فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و فلسفي) و باقي چيزا.شايد منظورم از باقي چيزا همون فوت پدر در ۱۰ سالگي باشه.
فکر نميکنم تا حالا تونسته باشم با اين صراحت به موضوع نگاه کنم. شايد همين موضوع باعث بشه ديگه هيچ وقت آدرس اينجا رو به کسي ندم. ( ديدي با همون نگاه داري نگاه ميکني!)
چيزي که ميتونم بگم اينه که من از بد جايي خودمو به اينجا رسوندم.
وقتي خودم تو منجلاب بودم چطور ميتونستم چيز بهتري رو تصور کنم. وقتي که چيز بهتر برام تعريف نشده بود.
من الان کجام؟
چند دقيقه سکوت.
شايد نبايد تا اين حد با خودم رو راست ميشدم. شايد بايد حريم رو حفظ ميکردم.
خودتون اول جمله ها «شايد» رو اضافه کنيد.
از يه منظر ديگه:
ميدوني کره زمين به اين گردي داره کجا ميره؟
چيزي که ميخوام بگم رو خودت خوب ميدوني. هرچند شايدم ندوني.
دست تو قبل از اينکه با شمشير ضربه بزنه پيروز ميشه يا شکست ميخوره.
دنيا داخل خود منه.
واسه اين جمله آمادگي نداشتم.
امروز بعد از ظهر در زمينه امکانات يه چيز خوب به ذهنم رسيد:
وقتي حداکثر سرعت در جاده ۱۰۰ کيلومتر در ساعت باشه چه فرقي داره که حداکثر سرعت ماشينت ۱۰۰۰ باشه يا ۱۱۰ کيلومتر در ساعت؟
من اونقدر فضا براي رشد دارم که ...
بايد درس ۸۷ رو گوش بدم. ساعت داره ۲ شب ميشه.
فکر ميکنم اين يادداشت ارزش اينو داره که همين الان يه بار ديگه بخونمش.