۱۳۸۴-۰۲-۳۰ | ۳:۱۳ قبل‌ازظهر
خوب ما باز اومديم
خوب ما باز اومديم.
يکمي خوابالوام.
شروع خوبي به نظر نميرسه. شايد بهتره برم دستشويي.
کتاب خوبيه.
امن ترين جا واسه کشتي ساحله ولي کشتي واسه اينکه تو ساحل بمونه ساخته نشده.
کماکان خنگولم. ولي خوشم اومد امروز خيلي عالي بودم. عالي به تمام معنا.
دارم احساس خستگي ميکنم شايد به خاطر ناکامي اون خوابي باشه که بعد از ظهر ديدم. شايد بهتر بود ميذاشتم کارشو بکنه. ولي نه من تقريبا بيدار شده بودم. به هر حال . . .
چرا دارم شيش پهلو مينويسم؟
خوب الان شب‌ه ديگه بايد بخوابم نه؟
خوب يه بار از اول خوندم ديدم اونقدا هم بد نيست.
نه تو دفترم هم بعضي وقتا اينجوري مينوشتم به خاطر تريپ وبلاگ نيست.
ولي نه خيلي دارم تخماتيک مينويسم. بهتره يکم يوگا برم. صبر کن . . .
خوب خيلي خوب شد.
امروز دانشگاه که کاملا مسلط بودم رو خودم. تمام کارايي که بايد ميکردم رو طبق برنامه ريزي انجام دادم. کارايي که شايد يه هفته ميکشيد تا انجام ميدادم. البته انجام نميدادم هيچ وقت.
شايد چون از خودم انتظار دارم خوب بنويسم اينقد تحت فشارم. نه؟
شايد وبلاگ اصليمو هم آپ کنم. خيلي وقته دست نزدم بهش. البته امروز که اينترنت قطع‌ه اينجا.
هنوز يادداشت قبلي طبق معمول پست نشده.
چقدر اهميت داره که تاريخ دقيق رو با ساعت و اينا بنويسم؟ هوم؟
بگذريم.
به اين فکر کرده بودي که همه مشکلاتت به خاطره اينه که خيلي ضعيفي و فکر ميکني خيلي قوي هستي؟
يهو چي گفتم خداييش.
ولي انصافا من آدم ضعيفيم. خيلي کار دارم نبايد هي مغرور بازي در بيارم.
يه چيز باز از اون فيلم نمايش ترومن: آقا جان شايد همه اين آدمايي که ميبينم واقعا آدمکن، ولي من که آدمک نيستم. من چيکار به حرف ملت دارم.
به قول اين کتابه: آدما بهترين راه رو ميبينن ولي باز از همون راهي ميرن که بهش عادت کردن.
اي مسعود شيطون تو ميدونستي چه کتابي داري هديه ميدي.
ولي انصافا دارم طوري مينويسم که انگاري ۵۰۰ تا ويزيتور دارم.
بابا عزيز من اينجا قرار نيست لو بره.
شيطونه ميگه پاشم برم اسپانيا. ولي نه اينجا ۱۰۰۰ تا جاده سانتياگو هست که هر روز ازش رد ميشم.
من حتي يک دوست هم ندارم که بياد خونمون. من حتا اگه مسعود و مهدي رو نبينم شايد چند سال حرف نزنم.
چرا من مسعود و مهدي نباشم؟ ميتونم واسه خودم دوست پرورش بدم.
آهان ديدي. ميگم مغروري بگو نه. آخه پسر خوب شايد تو داري با ملاکاي خودت ميگي ملت عقبن.
نميگي اونا هم با ملاکاي خودشون بهت ميگن ديوونه؟
کس نگو ديگه.
مگه قرار نشد بقيه فقط آدمک باشن.
نه خوشم اومد بمب‌بستات منطقي شدن. نه نه داري بزرگ ميشي.
اي خداااااااااااااا. بابا اينجا ويزيتور نداره چرا سبکت رو تيتيش ماماني ميکني.
ببين همينه که هست من الان اينطوريم. مگه نميخواستي هر شب چيز بنويسي.
خوب ديگه بدو بيراه نثار خودت نکن.
خوب انصافا من الان حرفي واسه گفتن ندارم. نبايد انتظار چيزي بيشتر از کس نوشت داشته باشي.
شايد امشب باز اومدم. شايد بتونم رو فکرم کنترل بيشتري داشته باشم.
کشتيه ديگه چه ميشه کرد.