۱۳۸۴-۰۳-۲۴ | ۱:۱۸ بعدازظهر
افسردگي دارم
خوب. اومدم تا باز چس ناله را بندازم.
امروز جزء روزهاي بد بود.
افسردگي به اوج خودش رسيده بود.
نتونستم مثل بچه آدم درس بخونم.
همش به اين فکر ميکردم که سربازي چطوريه و هزار چيز ديگه.
بعد از ظهر ديدم خيلي مغزم ناجوره رفتم جلق زدم ولي باز فايده نداشت و حتي بدتر هم شد.
امروز دفترچه پيام نور رو ديدم. من واجد شرايط نبودم و فکر ميکنم اين يعني برو سربازي.
ولي خودم رو کاملا راضي کرده بودم که سربازي خوبه ولي نميدونم چرا افسردگي اينقدر شديد شد.
حتي امروز کلي بيرون از خونه بودم.
الان در حالي که با موهاي خيسم بازس ميکردم از سرم گذشت که ( بيخيال تنبليم مياد بنويسمش).
امروز چند بار يک قسمت خاصي از سرم درد کرده. پشت گوش راست تا گردن ولي نوع دردش با بقيه دردا فرق داره.
طبق معمول فکر کردم تمور مغزي دارم.
فکر ميکنم اگه وبلاگ درست و حسابي داشتم الان ميبستمش.
خيلي به يکي واسه حرف زدن احتياج دارم.
افسردگي دارم.
افسرده‌ام.
تمور مغزي دارم.
هويتمو گم کردم.
سرطان پروستات دارم.
چند شخصيتي هستم.
ام اس دارم.
مشکل عصبي دارم.
روده بزرگم مشکل داره.
يبوست دارم.
بيناييم مشکل داره.

قبل از نوشتن اين چس ناله حالم بهتر نبود؟
ياد چت هايي افتادم که با ملت داشتم قديما.
تنبليم مياد تا سعي کنم خودمو دلداري بدم.