۱۳۸۴-۰۵-۳۰ | ۱۱:۲۹ بعدازظهر
تا خرخره خوردم

بالاخره صداي اركستر قطع شد. تا خرخره خوردم. تا حالا مشروب نديدم.

عروسي گندي بود. بلافاصله بعد از شام بيرون زدم و رفتم تا سر خيابون.

دلم نميخواست خونه بگن چرا اينقدر زود اومدي. ديروز شك كرده بودن كه نكنه اصلا شام نخورده باشم.

به زودي ميرم حموم شايد بلافاصله بعد از اين يادداشت. با اينكه ساعت 12 بيدار شدم 2 ساعت هم عصر خوابيدم تا ساعت 8:30 ، ديشب هم در خواب به فضا پرتاب شدم.

فردا صبح زود بايد جناب خواهر رو ببرم 100 كيلومتر اونطرف تر خونه برادر تا مواظب زن برادر باشه.

اين جملات بالا رو از قبل آماده كرده بودم.

داستايوسكي ميگه اگه ويكتور هوگو بعضي فرض‌هاي محال رو نمي‌پذيرفت هرگز اون

كتاب معروفش رو نميتونست بنويسه.

تلفن زنگ زد. حدود 20 دقيقه با مرتضي حرف زدم. ديگه تمركزم به هم خورد ميرم حموم.