۱۳۸۴-۰۸-۱۳ | ۵:۵۸ بعدازظهر
ريست

چند ساعت پيش در اتوبوس هنگام خروج از كرج.

من در مقايسه با پسر عموهايم اصلا وجود ندارم.

الان كاملا شكست خورده له شدم رو صندلي.

در اتوبوس هم چشام مثل الان پر از اشك بود. شايد اگه مامان تو اتوبوس نبود گريه ميكردم همونجا.

دلم ريست شدن مي‌خواد. منظورم اينه كه از اول متولد شم.