۱۳۸۴-۱۲-۲۱ | ۱:۰۰ بعدازظهر
فرهنگ غلط

اگر سکس اینقدر بد و وحشتناک است پس چرا من تا این حد به آن گرایش دارم؟

من آدم شهوتران و کثیفی هستم؟

اگر لیلا الان در اتاق من بود به او پیشنهاد سکس می دادم؟

هدف من از بوسیدن لبهای او سکس است؟

او از بوسه های من نفرت دارد؟

کاش می شد این نقطه ضعف من، لیلا را آزرده خاطر نکند.

من در زمینه ی سکس نقطه ضعف دارم؟
مگر میل جنسی برای ارتباط بیشتر و بی پرده تر با جنس مخالف نیست؟

پس چرا این میل مدام بین ما فاصله می اندازد و باعث خجالت از هم می شود.

...

چرا خودم را گول می زنم؟

چرا در خیالم از لیلا چیزی می خواهم که خودم هم نمی دانم چیست؟

اگر خودم جای او بودم و پسری که هنوز نمی شناسمش مدام خودش را به من می چسباند چه کار می کردم.

من باید با این احساسات چه کار کنم؟

ببین یک غریزه ی ارضاء نشده چطور روال منطقی زندگی را به هم می زند.

شاید بهتر است مثل همیشه این میل را سرکوب کرد.

این وسط کسی هم مقصر نیست، تا همین جایش هم لیلا خیلی شجاعت به خرج داده.

این مسئله بر می گردد به فرهنگ غلط جامعه که حس نوشتن درباره اش را ندارم چرا که این موضوع مثل روز روشن است.

شاید بهترین راه حل این باشد که کمتر با هم رابطه داشته باشیم تا مجال کمتری برای عشق بازی بیابیم.

احساس غربت عجیبی می کنم.