۱۳۸۵-۱۲-۰۶ | ۱۲:۱۷ بعدازظهر
lili1
22/10/85
ديشب از مرخصي برگشتم.
دلم خيلي ليلا را ميخواهد.
اينطوري خدمت خيلي سخت ميگذرد ولي درد عشق چشيدن دارد.
يك گروهبانيكم فوق ديپلم برج8 را به گردان دادهاند كه هنوز نيامده 10 روز استراحت پزشكي گرفته، ميگويند دوست دخترش را صيغه كرده و در اولين فرصت نامزد خواهند كرد.
اين فكر به سر من هم زده كه ليلا را صيغه كنم و بعد از بهبود شرايط با هم عقد كنيم و به سلامتي . . .
همينطور به مرور زمان رابطهام با ليلا بهتر ميشود و بيشتر از با او بودن لذت ميبرم.
ليلا هرروز زيبا و زيباتر، مهبان و مهربانتر ميشود و خيلي بهتر همديگر را درك ميكنيم.
ديشب از مرخصي برگشتم.
دلم خيلي ليلا را ميخواهد.
اينطوري خدمت خيلي سخت ميگذرد ولي درد عشق چشيدن دارد.
يك گروهبانيكم فوق ديپلم برج8 را به گردان دادهاند كه هنوز نيامده 10 روز استراحت پزشكي گرفته، ميگويند دوست دخترش را صيغه كرده و در اولين فرصت نامزد خواهند كرد.
اين فكر به سر من هم زده كه ليلا را صيغه كنم و بعد از بهبود شرايط با هم عقد كنيم و به سلامتي . . .
همينطور به مرور زمان رابطهام با ليلا بهتر ميشود و بيشتر از با او بودن لذت ميبرم.
ليلا هرروز زيبا و زيباتر، مهبان و مهربانتر ميشود و خيلي بهتر همديگر را درك ميكنيم.