۱۳۸۶-۰۶-۰۱ | ۱۰:۲۴ قبلازظهر
11/4/86
"هنگام نوشتن اين كلمات،يك خرخاكي از روي ميزم ميگذرد. اگر او را به پشت بخوابانم، بايد تلاشي جانكاه صورت دهد تا دوباره بتواند روي پاهايش قرار گيرد. در طي اين تلاش، او در زندگيش«مقصودي» دارد. وقتي موفق شد، ميتوان پيروزي را در او ديد. فوري از يك سو فرار ميكند و آنوقت ميتوان حدس زد چه داستاني در جمع خرخاكيها تعريف خواهد كرد، و نسل جوان خرخاكي با چه احترامي به او، كه حشرهاي موفق است، خواهد نگريست. اما توأم با اين پيروزي، شرنگ يأسي نيز وجود دارد. حال كه در رأس قرار گرفته، زندگياش ديگر بي «هدف» به نظر ميرسد. شايد بد نباشد به اميد موفقيت، دوباره بازگردد و همه چيز را تكرار كند. شايد بهتر باشد پشتش را با مركب علامتگذاري كنم تا در شناسايي او ترديدي نباشد. جانور دليري است اين خرخاكي. بيخود نيست ميليونها سال است در اين دنيا دوام آورده."
بازيها، اريكبرن نشر آسيم ص 91
*
دقايقي پيش پسر خدمتيهايم وارد گردان شدند. يكيشون رستهي كامپيوتر داشت و گروهبانيك هم بود.
فردا اولين گروهباننگهبانيم بعد از مدتهاست كه از شانس من فردا سهشنبه است و برنامهي گروهان خيلي پيچيدهاست، صبح به جاي ورزش كلاس قرآن و بعد كلاس عقيدتي، ظهر بلافاصله بعد از نهار برنامهي حمام و بعد برنامهي سينما داريم.
بجز چند نفر همه زيرم هستند و منطقاً نبايد زياد مشكل داشته باشم.
بازيها، اريكبرن نشر آسيم ص 91
*
دقايقي پيش پسر خدمتيهايم وارد گردان شدند. يكيشون رستهي كامپيوتر داشت و گروهبانيك هم بود.
فردا اولين گروهباننگهبانيم بعد از مدتهاست كه از شانس من فردا سهشنبه است و برنامهي گروهان خيلي پيچيدهاست، صبح به جاي ورزش كلاس قرآن و بعد كلاس عقيدتي، ظهر بلافاصله بعد از نهار برنامهي حمام و بعد برنامهي سينما داريم.
بجز چند نفر همه زيرم هستند و منطقاً نبايد زياد مشكل داشته باشم.