۱۳۸۴-۰۵-۳۰ | ۱۱:۳۱ بعدازظهر
به خودت آسيب مي‌رساند

نتيجه احتمالي كه قرار است آخر يادداشت گرفته شود: پيچيده كردن زندگي در درجه اول به خودت آسيب مي‌رساند.

آره مدتي ميشه كه دارم سعي ميكنم جلوي اين مقدس كردن خودم رو بگيرم.

اين احساس غرور كه باعث ميشه فكر كنم خيلي از بقيه برترم. همون احساسي كه باعث ميشد وبلاگ رسمي‌ام رو اونطوري آپديت كنم. شايد واسه از بين بردن همين احساس بود كه با مرتضي بيشتر دم‌خور شدم و خود ارضائي رو براي خودم مجاز كردم. به خودم استراحت دادم ولي واقعا مسئله پيچيده به نظر ميرسه. من با بقيه متفاوتم يا نه؟

تا وقتي اين سئوال بي‌جواب باشه من بلاتكليفم.

ببين عزيزم همه با هم فرق دارن. خوابم اومد ميرم يكم قدم بزنم . . .

مسواك هم زدم. پرده رو كنار زدم. صورت خيسم با باد پنكه خيلي خنك...

ميشه نفرت رو كم كرد. مظورم نفرت الكي كه به صورت توهم بعضي وقت‌ها ايجاد ميشه.

دو سه روز ديگه پولي قلمبه به دستم ميرسه. اولين پول قلمبه عمرم. حاصل پروژه‌اي كه اونقدر طول كشيد كه روي شخصيتم هم اثر گذاشت.

ديروز كم مونده بود بميرم از شدت دلدرد. زير شكمم درد كرد بعد كمرم و آلات تناسلي. واي كه چقدر بد بود. ديروز و امروز درازنشست نرفتم. فكر ميكردم به خاطر بدارضاء شدنم باشه ولي بعد كه بهتر شدم گفتم حتما شكمم سرما خورده.

دكتر نرفتم. فكر ميكنم اينجاي بيماري بايد يكي ازم حمايت كنه. واقعن حل كردن يك همچين مشكل بزرگي به تنهايي كار سختيه. در اين مورد قبلن حرف زديم.

از دست تنوين خسته شدم ولي ميترسم عادت كنم بعدن جاي ديگه هم همينطوري بنويسم.

دارم يك كتاب در زمينه درمان افسردگي ميخونم كتابي كه ديروز از كتابخونه دانشگاه گرفتم.

يك جا نوشته بعضي بيماران مي‌گويند كاش پايمان شكسته بود تا بقيه ميفهميدند ما چه ميكشيم.

من پايم شكست و آنقدر ماند تا خودش خوب شد.

نوشته همه فكر ميكنند آخر بيماري هستند و كسي بدتر از آنها نيست.

به طور كلي همه علائم رو دارم. از نوع دوقطبي هستم تقريبن.

نميدونم خوب شدم يا نه؟ من آخرش ميرم پيش روانپزشك.

باز خوابم اومد.

واقعن يكي از دقدقه‌هاي من وبلاگ رسميه. وبلاگي كه هيچي توش نيست و آپديت هم نميشه. بستمش ولي باز كردم تا از جنبه هاي مثبتش استفاده كنم ولي عملن رو فكرم اثر منفي ميذاره.

شايد فردا پول رو بگيرم. با اينكه ديگه نميدونم چي بايد بخرم يا اصلا نخرم. احتمال داره سربازي نرم به خاطر كفالت. نميدونم خودم رو واسه آينده چطوري آماده كنم.

راستش مطلب زياد دارم واسه گفتن. هي از اين شاخه به اون شاخه ميپرم كه حداقل اطلاع رساني كرده باشم.

هوس كردم مطلب قبلي رو بخونم. بيشتر از 5 پست بايد باشد كه بالا نفرستاده ام.

تقسير اين مخابرات لعنتي است همه چيز.

خيلي خوابم گرفت.