۱۳۸۵-۰۶-۰۵ | ۷:۳۶ بعدازظهر
17
16 مردادماه 85
گزيده‌ﯼ اخبار:
امشب اولين شب نگهبانيم است. پاسبخش پاس دوم.
جواد را به شدت درگير زبان‌انگليسي كرده‌ام.
احتمالش هست من هم در مانور حضور پيدا كنم.
قضيه‌ﯼ انتقالي‌ من با مدارك فعلي منتفي شد.
كتاب 1984 به اتمام رسيد.
- - - - - - - - -
با جواد نقشه‌ﯼ سنندج را مرور كرديم، صداي قرائت قرآن به مناسبت شامگاه دوشنبه كه جيم زده‌ايم.
بوي چاي را حس مي‌كنم.
جواد به شفاعتي كه بيرون روي چمن‌ها لم داده ملحق شد.
ميگه: قديما هيزم ميشكستم و آب حمل مي‌كردم و الانم كه روشنفكر شدم بازم هيزم مي‌شكنم و آب حمل مي‌كنم.
تمام چايي كه خوردم به صورت عرق از پيشانيم خارج شد.