۱۳۸۶-۰۳-۲۰ | ۱۰:۴۵ بعدازظهر
2-24
24/2/86
بچهها دارن اسلحه ميگيرن
طبق معمول جيم زدهام، ولي بعد از تذكراتي كه جديداً شنيدهام فكر ميكنم اينبار برايم گران تمام شود.
به هر حال اين نيز بگذرد.
شب كه ميخوابم همه چيز تموم شده.
ديشب مامان زنگ زد
پول را از بيمه گرفتهاند و دفترچه بيمهام را پست كردهاند آمده، ايرانسل در شهرمون راه افتاده و حالا سيم كارت مخابراتي من داره گوشهي اتاق خاك ميخوره. تا خدمت رو تموم نكنم براش گوشي نميخرم.
قرار شد يگانهايي كه تيراندازي نرفتن الان برن ورزش، الان نه ميتونم برم ورزش و نه تيراندازي، ولي فكر نميكنم گندش الان در بياد.
تصميم گرفتهام بعد از پانزدهم ماه بعد برم مرخصي و وقتي برگشتم يه منطقهي متوسط پر كنم و پايان دوره.
خوب ظاهراً داره گندش در مياد، قرار شده اينجا رو قفل كنن با آمار كامل برن تيراندازي، اگه تونستم به عنوان عكاس خودمو بچپونم تو ماشين كه خطري تهديدم نميكنه،ولي اگه سرگرد خودش برگرده يه چيزي بگه ديگه بايد فاتحه رو خوند.
بابا نهايتش 4 روز اضافه خدمته. بيخيالش.
احساس ميكنم دارم مثل آشخورها رفتار ميكنم.
استرس دارم ...
*
ساعت يك بعد از ظهر شد.
حيف اونهمه استرس، هيچ مشكلي پيش نيومد
بچهها دارن اسلحه ميگيرن
طبق معمول جيم زدهام، ولي بعد از تذكراتي كه جديداً شنيدهام فكر ميكنم اينبار برايم گران تمام شود.
به هر حال اين نيز بگذرد.
شب كه ميخوابم همه چيز تموم شده.
ديشب مامان زنگ زد
پول را از بيمه گرفتهاند و دفترچه بيمهام را پست كردهاند آمده، ايرانسل در شهرمون راه افتاده و حالا سيم كارت مخابراتي من داره گوشهي اتاق خاك ميخوره. تا خدمت رو تموم نكنم براش گوشي نميخرم.
قرار شد يگانهايي كه تيراندازي نرفتن الان برن ورزش، الان نه ميتونم برم ورزش و نه تيراندازي، ولي فكر نميكنم گندش الان در بياد.
تصميم گرفتهام بعد از پانزدهم ماه بعد برم مرخصي و وقتي برگشتم يه منطقهي متوسط پر كنم و پايان دوره.
خوب ظاهراً داره گندش در مياد، قرار شده اينجا رو قفل كنن با آمار كامل برن تيراندازي، اگه تونستم به عنوان عكاس خودمو بچپونم تو ماشين كه خطري تهديدم نميكنه،ولي اگه سرگرد خودش برگرده يه چيزي بگه ديگه بايد فاتحه رو خوند.
بابا نهايتش 4 روز اضافه خدمته. بيخيالش.
احساس ميكنم دارم مثل آشخورها رفتار ميكنم.
استرس دارم ...
*
ساعت يك بعد از ظهر شد.
حيف اونهمه استرس، هيچ مشكلي پيش نيومد