۱۳۸۶-۰۳-۲۰ | ۱۰:۴۰ بعدازظهر
16/2/86
خستهام.
كسي كه بايد آخرين امضاء را ميزد، يك فرم ديگر در آورد و گفت بايد امضاهاي اين را هم جمع كني، يكي از اين امضاء كنندگان گفت تا فلان چيز از طربق گردانتان گزارش نشده باشد امضاء نميكنم، يكي ديگر هم كه اصلاً امروز به پادگان نيامده
ساعت 11:15 دقيقه است و ساعت 12 قرار است جناب برادر برگهها را از من تحويل بگيرد، طفلي ديشب را در هتل سنندج ماند به خيال اينكه كار تمام ميشود.
خستهام، در اين 2 روز شايد بيشتر از 20 كيلومتر پيادهروي كردهام.
**
ساعت 16:30
باورم نميشه.
تونستم همه امضاها رو با سماجت تمام جمع كنم و برادر رو راهي كنم بره.
احساس غرور و پيروزي شديدي دارم، دارم شهيار قنبري گوش ميدم.
نخواب وقتي كه همرزمت به زنجيره.
دلم ميخواد در شهري مثل سنندج شاغل بشم و يه اتاق كوچولو اجاره كنم و طعم شيرين استقلال رو بچشم.
هيچي مثل استقلال نيست، حتي آزادي هم بدون استقلال معني نداره.
واسه تو قدر يه برگم پيش تو راضي به مرگم
كسي كه بايد آخرين امضاء را ميزد، يك فرم ديگر در آورد و گفت بايد امضاهاي اين را هم جمع كني، يكي از اين امضاء كنندگان گفت تا فلان چيز از طربق گردانتان گزارش نشده باشد امضاء نميكنم، يكي ديگر هم كه اصلاً امروز به پادگان نيامده
ساعت 11:15 دقيقه است و ساعت 12 قرار است جناب برادر برگهها را از من تحويل بگيرد، طفلي ديشب را در هتل سنندج ماند به خيال اينكه كار تمام ميشود.
خستهام، در اين 2 روز شايد بيشتر از 20 كيلومتر پيادهروي كردهام.
**
ساعت 16:30
باورم نميشه.
تونستم همه امضاها رو با سماجت تمام جمع كنم و برادر رو راهي كنم بره.
احساس غرور و پيروزي شديدي دارم، دارم شهيار قنبري گوش ميدم.
نخواب وقتي كه همرزمت به زنجيره.
دلم ميخواد در شهري مثل سنندج شاغل بشم و يه اتاق كوچولو اجاره كنم و طعم شيرين استقلال رو بچشم.
هيچي مثل استقلال نيست، حتي آزادي هم بدون استقلال معني نداره.
واسه تو قدر يه برگم پيش تو راضي به مرگم