۱۳۸۶-۰۳-۲۰ | ۱۰:۴۸ بعدازظهر
2-31
31/2/86
ديروز سرباز جديدي به طور موقت به جاي زارعي كه مرخصي رفته اومده اينجا.
جملات تكراري جناب سروان هراتي رو ميشنوم كه داره سرباز جديد رو توجيه ميكنه، " هر كاري ، هركاري داشتي، حالا شخصي يا نظامي فقط به خودم ميگي، فقط به خودم، ببين اينجا فرماندهيه نبايد هيچ حرفي از اينجا خارج بشه، هيچ كادري حق نداره بدون اجازه داخل بشه، اول مياي به جناب سرگرد ميگي فلاني ميخواد بياد تو،اگه سرگرد گفت نه، ميري خيلي محترمانه بهش ميگي بعداً بياين"
هنوز به طور عملي و قاطعانه جناب سروان نظري از فرماندهي بر كنار نشده، ديروز عصر طبق يك اقدام دموكراتيك جناب سرگرد از بچهها نظر خواهي كرد.
احتمالاً امروز صبحگاه گردان داشته باشيم و رسماً تغييرات جديد فرماندهي به سمع و نظر بچهها برسه.
*
صبحگاه برگزار شد و رسماً سروان نظري به ركن سوم رفت و سروان ضيائي به عنوان سرپرست گروهان تعيين شد.
حاجي ضيائي بعد از مراسم ورزش در زير سايه درختان و چه چه بلبلها و نسيم خوش بهاري برامون حرف زد و از سياستهاي آينده و گذشتهي گروهان گفت.
در كل به نظر روزهاي آفتابي و خوبي در انتظارمونه.
*
يه دفعه مرخصي رفتنم اومد، برم چندتا فيلم رو فشرده كنم و داخل چندتا سيدي جا كنم بيارم كه اينجا ظاهراً بازار كساده.
ديروز سرباز جديدي به طور موقت به جاي زارعي كه مرخصي رفته اومده اينجا.
جملات تكراري جناب سروان هراتي رو ميشنوم كه داره سرباز جديد رو توجيه ميكنه، " هر كاري ، هركاري داشتي، حالا شخصي يا نظامي فقط به خودم ميگي، فقط به خودم، ببين اينجا فرماندهيه نبايد هيچ حرفي از اينجا خارج بشه، هيچ كادري حق نداره بدون اجازه داخل بشه، اول مياي به جناب سرگرد ميگي فلاني ميخواد بياد تو،اگه سرگرد گفت نه، ميري خيلي محترمانه بهش ميگي بعداً بياين"
هنوز به طور عملي و قاطعانه جناب سروان نظري از فرماندهي بر كنار نشده، ديروز عصر طبق يك اقدام دموكراتيك جناب سرگرد از بچهها نظر خواهي كرد.
احتمالاً امروز صبحگاه گردان داشته باشيم و رسماً تغييرات جديد فرماندهي به سمع و نظر بچهها برسه.
*
صبحگاه برگزار شد و رسماً سروان نظري به ركن سوم رفت و سروان ضيائي به عنوان سرپرست گروهان تعيين شد.
حاجي ضيائي بعد از مراسم ورزش در زير سايه درختان و چه چه بلبلها و نسيم خوش بهاري برامون حرف زد و از سياستهاي آينده و گذشتهي گروهان گفت.
در كل به نظر روزهاي آفتابي و خوبي در انتظارمونه.
*
يه دفعه مرخصي رفتنم اومد، برم چندتا فيلم رو فشرده كنم و داخل چندتا سيدي جا كنم بيارم كه اينجا ظاهراً بازار كساده.