۱۳۸۶-۰۶-۰۱ | ۱۰:۲۵ قبل‌ازظهر
12/4/86
دقايقي پيش رسماً گروهبان‌نگهباني‌ام در صبحگاه اعلام شد. سربازان در آسايشگاه و درجه‌داران در كلاس مخصوص براي اجراي كلاس قرآن آماده شده‌اند.
امروز با بيرانوند از قرص ريتالين استفاده كرده‌ايم، باشد كه خوش‌ بگذرانيم.
*
دوست دارم اين سايت‌هاي بچه‌بازي كه دارم رو جمع كنم و به جاش يه سايتي بزنم ناشناس كه خود خودم باشم فقط بدون نام واقعي.
وقتي مي‌گم خود خودم باشم منظورم اينه كه تمام زير و بم‌هاي ايدئولوژي‌ام رو با ديدگاه‌هاي روانشناسي كه دارم رو به طور آكادميك درونش قرار بدم.
مي‌خوام وقتي بازديد كننده اومد با طرح كامل يك انسان منطقي مواجه بشه و بتونه نظراتش رو در مورد هر بخش بيان كنه و منو به چالش بكشه تا باعث پيشرفت و تحكيم ايدئولوژي‌ و در واقع وجود خودم بشه.
معركه‌اس نه؟
فكرشو بكن اگه چند نفر ديگه همچين كاري بكنن چه دنيايي ميشه اين دنياي مجازي، شايد بتونم با افرادي به اتحاد نظر برسم البته فكر مي‌كنم قانون نسبيت اجازه‌‌ي وقوع اتحاد كامل رو نده.
حدود 2 ساعت از مصرف ريتالين گذشت،‌ تغييرات رو احساس مي‌كنم، مخصوصاً در ضربان قلب و انگشت‌هام و از همه مهمتر احساسات درونيم.
احتمالاً اعتماد به نفسي كه دارم از روي تلقيناته و كذاييه ولي اعتماد به نفسي كه از موفقيت‌هاي آتي نصيبم مي‌شه اصيل و ماندگاره.