۱۳۸۶-۰۶-۰۱ | ۱۰:۳۲ قبلازظهر
5/5/86
بهتر نيست بازي «بيا به ناموسم تجاوز كن» رو تموم كني؟
4 تا نفس عميق بكش، حالا دستهاتو كه روي كيبورد افتادن رو نگاه كن، خوب نگاه كن.
وجود دارن.
تو وجود داري.
وسايل اين اتاق همه وجود دارن.
+
الان خبر رسيد كه وقتي ارشد آسايشگاه داشته نظافتچيها رو تنبيه ميكرده پاي يكي كه داشته دور اسلحهخونه ميزده در رفته و الان دارن ميبرنش بيمارستان.
ياد آشخوريام افتادم كه گروهباننگهبان شده بودم و وقتي در تاريكي شب داشتم بچهها رو تنبيه ميكردم و دور اسلحهخونه بهشون داده بودم، يكي به نام اكبر كاظمي كه چشمهاش خيلي ضعيف بود با ميلههاي پشت ديوار برخورد كرد و از ناحيهي بيضه دچار آسيب شد و اومد روي تخت ولو شد. البته الان معافيت پزشكياش رو گرفته.
اونموقع صادق مختاري بهم گفت نيازي نيست حتماً اينجوري تنبيه كني، سعي كن جنگ اعصاب راه بندازي تا به كسي آسيب فيزيكي نرسه. البته دقيقاً كلمهي جنگ اعصاب رو به كار نبرده بود ولي در عمل منظورش همين بود.
امروز اولين روز گروهباننگهباني مراد عليزادست كه به خاطر آشخور بودنش خيليها جلوي پاش سنگ ميندازن.
4 تا نفس عميق بكش، حالا دستهاتو كه روي كيبورد افتادن رو نگاه كن، خوب نگاه كن.
وجود دارن.
تو وجود داري.
وسايل اين اتاق همه وجود دارن.
+
الان خبر رسيد كه وقتي ارشد آسايشگاه داشته نظافتچيها رو تنبيه ميكرده پاي يكي كه داشته دور اسلحهخونه ميزده در رفته و الان دارن ميبرنش بيمارستان.
ياد آشخوريام افتادم كه گروهباننگهبان شده بودم و وقتي در تاريكي شب داشتم بچهها رو تنبيه ميكردم و دور اسلحهخونه بهشون داده بودم، يكي به نام اكبر كاظمي كه چشمهاش خيلي ضعيف بود با ميلههاي پشت ديوار برخورد كرد و از ناحيهي بيضه دچار آسيب شد و اومد روي تخت ولو شد. البته الان معافيت پزشكياش رو گرفته.
اونموقع صادق مختاري بهم گفت نيازي نيست حتماً اينجوري تنبيه كني، سعي كن جنگ اعصاب راه بندازي تا به كسي آسيب فيزيكي نرسه. البته دقيقاً كلمهي جنگ اعصاب رو به كار نبرده بود ولي در عمل منظورش همين بود.
امروز اولين روز گروهباننگهباني مراد عليزادست كه به خاطر آشخور بودنش خيليها جلوي پاش سنگ ميندازن.