۱۳۸۶-۰۶-۰۱ | ۱۰:۲۷ قبلازظهر
23/4/86
من هيچوقت شاگرد كسي نبودم.
هيچوقت، حتي فرزند كسي هم نبودم.
غرور من هرگز اجازهي فعاليت به كودك نداده.
ميگه: آدمهاي حرفهاي به كودك درونشون بها نميدن و كارشون رو بي عيب و نقص انجام ميدن و هرگز گير نميافتن.
فكر ميكنم در خيلي از موارد آدم حرفهاي بودم.
ميدوني آرزوم چيه؟ آرزوم اينه كه از اول زندگي كنم، از اول،از جايي ديگه، در شرايطي ديگه، دوست دارم خيلي چيزها باشم ولي احساس ميكنم هرگز قادر به رسيدن بهش نيستم.
ليلا گفت: چرا آدمها اينجورين؟ من از دست همه خستهام، همه به فكر خودشونن، هيشكي آدمو واقعاً دوست نداره.
هيچوقت، حتي فرزند كسي هم نبودم.
غرور من هرگز اجازهي فعاليت به كودك نداده.
ميگه: آدمهاي حرفهاي به كودك درونشون بها نميدن و كارشون رو بي عيب و نقص انجام ميدن و هرگز گير نميافتن.
فكر ميكنم در خيلي از موارد آدم حرفهاي بودم.
ميدوني آرزوم چيه؟ آرزوم اينه كه از اول زندگي كنم، از اول،از جايي ديگه، در شرايطي ديگه، دوست دارم خيلي چيزها باشم ولي احساس ميكنم هرگز قادر به رسيدن بهش نيستم.
ليلا گفت: چرا آدمها اينجورين؟ من از دست همه خستهام، همه به فكر خودشونن، هيشكي آدمو واقعاً دوست نداره.