۱۳۸۷-۰۴-۰۹ | ۲:۲۲ قبل‌ازظهر
اندک سکوتی و دیگر هیچ
87/4/8
فقط 5 دقیقه برای هر ساعتی که زندگی می کنی لازم است تا خوشبخت شوی.
چی؟
خوب بشین 5 دقیقه ساکت، فکر کن که یکساعت بعدی رو قراره چیکار کنی. همین.
بعضی وقتها یه چیزایی می نویسم به سبک سورئالیستی بعدش میشینم ببینم چی گفتم، اگه خیلی مزخرف بود حذفش می کنم، اگه خوب بود هم که بقاء پیدا می کنه. مثل قضیه داروین که میگه ضعیفتر ها از بین میرن و فقط خوب ها باقی می مونن.
از وقتی دارم کار فرهنگی می کنم دست از نیم فاصله برداشتم.
حتی اسم فیلمهایی که می بینم هم برام مهم نیست چه برسه براش مطلب تو وبلاگم هوا کنم.
فقط می تونم بگم قضیه پری دریایی بود با بازی تام هنکس که احساس کردم متعلق به زمان و فرهنگ الان من نبود و چیز دندانگیری هم نداشت.
نصف انگلیسی ها طی یک نظر سنجی اعتقاد دارن مسیحیت تا 100 سال دیگه از بین می ره.
کاشکی 100 سال دیگه متولد می شدم تا از این دوران گذار از مذهب خلاص بشم.
به قول هگل روح جهانی اون موقع به اندازه مطلوبی پیشرفت می کنه.
خیام میگه وقتی مردیم چه فرقی با مرده های 1000 سال پیش داریم؟
وقتی در حال خوندن کتابی هستم شخصیت اون روزهام ارتباط زیادی با محتویات کتاب داره.
باید در نمودار زندگیم با یک رنگ دیگر مشخص کنند که مثلاً از تاریخ فلان تا فلان را در حال خواندن فلان کتابها بودم پس طبیعی بود که آن موقع فلان تصمیم را بگیرم.
مثلاً از خودم حلقه ازدواج در کنم.
خوب طبیعی است که پشیمان شوم وقتی دارم کتابی دیگر می خوانم.
راستی فیلمها خیلی به کتابها چسبیده اند و مطالب وبلاگشهر و روح واحد دنیای مجازی.