۱۳۸۷-۰۴-۱۹ | ۱:۱۶ قبل‌ازظهر
واژه ی دیگری باید
87/4/16
اینجا حیاط خانه ماست، زیر شاخه های بوته یاس، در مقابل زرد آلوهای خشک و تنه ی بریده درخت انجیر، این منم، مردی تنها در دل سیم های به هم پیچیده، در میان دنیای پر از تهی.
آسمان مثل سالهای گذشته آبیست، ولی من رنگ را از دست داده ام.
وجودم را از دست داده ام، موجودیتم را، هرچند هنوز هم تعریفی از موجودیت ندارم.
اصلاً مگر می شود موجودیت را تعریف کرد؟ و اگر هم بشود مگر برای همیشه صادق است؟
من مریضم، نه؟ تمام مدتی که خود را در اتاق مقابل زندانی کرده ام مریض بوده ام.
روزی که با قلم و کاغذ قهر کردم مریض شدم، روزی که...
از صدای موتورسیکلت هراسانم، نکند زندانبانان را آوردند؟
واژه ی زندانبان دیگر تکراری شده، واژه ی دیگری باید !