ساعت 3:40 شب.
وبلاگ خانم خليلي.
تولدت مبارك خانم خليلي.
تو يك فرشتهاي كه حرارت شعلهي عشقت را نسبت به كسي دريغ نميكني.
از اينكه نقش شيطان را برايت بازي كردم و آن سؤالهاي گمراه كننده را در ذهنت نهادينه كردم ناراحتم.
تو مثل يك گل سرخ زيبايي، اميدوارم همينطور پر انرژي و با انگيزه باشي و با اين نگاه زيبا در دنيا باقي بماني.
***
چند ساعتي از يادداشت قبلي ميگذرد.
چند ساعت خيلي مدت زيادي است.
وقتي كه شانههاي محكم من تكيه گاه نالههاي دختري شكست خورده بود با وقتي كه شانههايم از شدت ضعف ميلرزيد فقط چند ساعت فاصله داشت.
اين سري يادداشت را جرأت ندارم به كسي نشان دهم، چرا كه قدرت درك شرايط آنموقع مرا نخواهد داشت و مرا به باد نصيحت و تمسخر ميگيرد.
من اين كار را فقط از روي مردانگي انجام دادم و عزت نفس را در تك تك گولبولهاي خونم احساس ميكردم.
***
من چه چيزي را از دست دادهام؟
فقط كار را مشكل كردهام. من او را خواهم راند يا به قول خودش تنهايش خواهم گذاشت، چرا كه او لياقت با من بودن را ندارد.
تاكيد ميكنم كه او لياقت صداقت و پاكي مرا ندارد.
اگر يك ذره فقط يك ذره از خودم سستي نشان دهم به طور كامل مدفون خواهم شد و شايد ديگر هرگز آزاديم را به دست نياورم.
من مسئول حفظ آزاديم هستم.
حداقل اين قضيه باعث شد مطمئن شوم چيزهايي دارم كه ارزش حفظ كردن داشته باشند.
بايد مصمم شوم. تاوانش را بايد با جان و دل بپذيرم و شيريني مجازات را به تلخي ذلت ترجيح دهم. آبرويم را بريزد يا هركاري كه ميخواهد بكند. من در آنصورت ديگر چيزي براي از دست دادن نخواهم داشت. وقتي چيزي براي از دست دادن نداري خيلي آزادتري.
اين نهايت كاريست كه ميتواند انجام دهد. در عوض خودم را دوباره به دست ميآورم.
***
خيلي وقت بود كه ميخواستم بگويم.
كه من خود اين شيوه دشوار را برگزيدم.
من ميتوانستم مثل بقيه خدايي نامرئي داشته باشم و با خم و راست شدن در مقابلش صورت تمام مسائل را پاك كنم.
من بار سنگين اين عصيان را با جان و دل پذيرفتم و از اينكار پشيمان نيستم، چرا كه امروز خود را همانطور ميبينم كه ميخواستم باشم.
هر لحظه كه بخواهم ميتوانم به حالت چند سال پيش برگردم و به هيچ چيز سخت زندگي فكر نكنم. اصلا من هويت را همين تعريف كرده بودم. منظورم اين است كه بي هويتي را ناشي از ترك آداب و اعتقادات گذشتهام ميپنداشتم.
به قول اون فيلمه:
"اگه باهام مبارزه كني قويتر ميشم".
من تسليم نخواهم شد. شكست شيرين است اگر با تمام قدرت جنگيده باشي.
***
احساس آزادگي و غزت نفس محض.
قطره اشكي كه نشان از زدوده شدن گناه اين اشتباه دارد.
ساعت 4:30 صبح
من گرسنهام و اين نشان از اين دارد كه هنوز زندگي در جريان است.