چي ميشد؟
همه ترك بودن يا لااقل من ترك نبودم. دارم كم كم احساس ميكنم خر بودنم از ترك بودن ناشي ميشه. جدي ميگم. فارسهاي بيسوادم اينقد ترك نيستن !
. . . بعد از يك ساعت پياده روي در وسط اتاق . . .
احساس رستگاري.
بايد چيزي بنويسي؟
وقتي احساس ميكنم خطوط اول خوب بوده بعد انتظارم ميره بالا ديگه نميتونم بقيهي خطوط رو بنويسم. خوب اين قضيه رو با عوض كردن آدرس وبلاگ ميشه به راحتي حل كرد.
حتي خر هم خودش رو گول نميزنه.
آقا اصلا تعريف من از جنس مونث غلطه. به پير غلطه به پيغمبر غلطه.
اون دختره كه ازش در يادداشتهاي قبل به عنوان فاحشه ياد كرده بودم امروز با يك ماژيك قرمز رو بازوي سمت راستم نوشته "رويا".
به عنوان يك دختر 19 ساله شخصيت خيلي قدرتمند و مستقلي داره، تقريبا چند برابر منه در بعضي زمينههاي اجتماعي.
در حال حاضر از اينكه بخوام باهاش سكس كنم پشيمونم و احتمال داره دفعهي بعد بهش بگم قيد منو بزنه. ارتباطم باهاش خيلي مفيد بوده تا حالا، ميشه باهاش يه داستان كوتاه مفيدتر هم نوشت ولي داستان در صورتي به نفع من به عنوان شخصيت اصلي باقي ميمونه كه كنترلش از دستم خارج نشه.
مشكل اينجاست كه ضعيفتر از اونم كه كنترل همه چيز دستم بمونه.
در اين رابطه خيلي از جنبههاي خودم رو شناختم.
دلم نميخواد اين يادداشتو طولاني كنم از طرفي هم دلم نمياد در اين مورد چيز بيشتري ننويسم و تحليلش نكنم.