۱۳۸۵-۱۲-۰۶ | ۱۲:۳۳ بعدازظهر
lili25
19/11/85
ديروز ليلا زنگ زد و گفت احتمالاً خانهشان بو بردهاند كه پاي كسي در ميان است، حتي اتاقش را هم گشتهاند.
شايد ما را با هم ديده باشند يا فقط از روي تغيير رفتار ليلا به شك افتاده باشند.
ليلا يكدفعه شروع كرد به خوشگلتر شدن و خوشتيپتر شدن و مهربانتر شدن و حتي استيلش هم ورزشكاريتر شد.
بعد از نوشتن سطر بالا بدجوري دلم براي ليلا تنگ شد، ميخوام بغلش كنم و لبهاشو ببوسم و تا ميتونم نگاش كنم.
همين الان جناب سروان بابائي مشخصاتم رو يادداشت كرد تا كارهاي انتقاليم رو در آجوداني لشكر انجام بده.
دو هفته است به حمام نرفتهام.
دقايقي قبل بدجوري دويديم و درد سينهام شديدتر شد. از ترسِ درد جرأت سرفه كردن ندارم.
ميتوانم 227 روز ديگر اينجا بمانم. همانطور كه 223 روز است كه پشت همين كامپيوتر نشستهام.
ديروز ليلا زنگ زد و گفت احتمالاً خانهشان بو بردهاند كه پاي كسي در ميان است، حتي اتاقش را هم گشتهاند.
شايد ما را با هم ديده باشند يا فقط از روي تغيير رفتار ليلا به شك افتاده باشند.
ليلا يكدفعه شروع كرد به خوشگلتر شدن و خوشتيپتر شدن و مهربانتر شدن و حتي استيلش هم ورزشكاريتر شد.
بعد از نوشتن سطر بالا بدجوري دلم براي ليلا تنگ شد، ميخوام بغلش كنم و لبهاشو ببوسم و تا ميتونم نگاش كنم.
همين الان جناب سروان بابائي مشخصاتم رو يادداشت كرد تا كارهاي انتقاليم رو در آجوداني لشكر انجام بده.
دو هفته است به حمام نرفتهام.
دقايقي قبل بدجوري دويديم و درد سينهام شديدتر شد. از ترسِ درد جرأت سرفه كردن ندارم.
ميتوانم 227 روز ديگر اينجا بمانم. همانطور كه 223 روز است كه پشت همين كامپيوتر نشستهام.