۱۳۸۵-۱۲-۰۶ | ۱۲:۲۶ بعدازظهر
lili15
8/11/85
همين كاغذي كه در آن مي‌نويسم، نعمتي‌ست بزرگ.
يادت هست؟
روزي كه به دنبال يك تكه كاغذ مي‌گشتي تا خاطره‌اي، تخليه‌اي ... آه
تحليل رفتار متقابل من در مورد قضيه انتقالي
نيروي محافظه‌كاري به شدت مرا با ميخ به زمين كوبيده
زمزمه‌هاي آزادي از سوي ديگر مرا به مبارزه براي زندگي بهتر فرا مي‌خواند
بروم يا بمانم؟ يعني اين يك انتخاب است كه مستقيماً روي بخش قابل توجهي از شخصيت و آينده‌ي من تأثير گذار خواهد بود؟ يعني اين انتخاب را بايد انجام دهم؟
يك جاي كار بدجوري مي‌لنگد، نمي‌دانم كجاي كار ولي به‌ هيچ وجه نمي‌دانم كدام انتخاب صحيح است.
مثل انتخاب رشته‌ي دبيرستان شده، شايد به اندازه كافي داده ندارم تا بشه باهاش به نتيجه مطلوب رسيد.
ياد اون قضيه‌اي افتادم كه در كتاب تاريخ فلسفه بود و مي‌گفت به هيچ وجه نمي‌شه تا خود عمل انجام نشده تشخيص داد كدوم صحيح بوده.
براي اينكه اصلاً صحيح يك كلمه‌ي نسبيه. بايد ديد هدف من از زندگيم چيه بعد اومد ارزشها رو تعريف كرد و بعد ديد نزديكترين انتخاب در جهت ارزش‌ها كدومه.
مدتي‌ست هر چي ميشه ربطش مي‌دم به هدف اصلي زندگيم، گرچه بعضي وقت‌ها احساس مي‌كنم همچين هدفي اصلاً وجود خارجي نداره، همين مواقعه كه دوباره احساس مي‌كنم بايد از راحت طلبي دست بكشم و وقت بيشتري براي فهميدن بذارم.
آخه مي‌ترسم عمرم تموم بشه و هنوز اين كارهاي بنيادي رو نكرده باشم.