۱۳۸۶-۰۲-۰۹ | ۱۰:۱۳ بعدازظهر
m15
27/12/85
يكماه و سه روز ديگر رسماً پسرانم به خدمت ميآيند،بعضيهايشان الان خيلي اضظراب دارند و بعضي ديگر اصلاً عينخيالشان هم نيست.
مطلب جالبي رو در كتاب مذبور خوندم كه مربوط ميشه به من و ليلا: اگه يك نفر رو مثل بت بپرستيد مطمئنن از دستتون ناراحت ميشه چون اون شخص دوست داره باهاش مثل يك انسان رفتار بشه ، نبايد يك نفر تمام دنياي شما باشه چون همين رابطه به زودي تبديل ميشه به ترس از اينكه همديگه رو از دست بديم و بعد حسّاسيت خيلي شديدي ايجاد ميشه و باعث سوء تفاهماتي ميشه كه ...
تصميم گرفتم بعد از ازدواج سعي كنم رابطهي ليلا با دوستاش قطع نشه.
ديگه نميخوام با چشم بت بهش نگاه كنم. ميخوام در انجمنهايي باشه كه پسرو دختر باهم هستند و حتي با پسرهاي ديگه روابط سالم اجتماعي داشته باشه. يه جورايي ميخوام بهش اعتماد كامل داشته باشم.
قبول دارم از نظر "والد" من با ليلا خيلي فرق داريم، اون خواستههايي داره كه به نظر من احمقانهاست و احتمالاً خيلي از خواستههاي من هم براي او اينطور باشد.
راستش ميدوني؟ من آدمي هستم كه به طور كامل برعكس "والدم" عمل ميكنم و همين باعث شده اينهمه متفاوت باشم و از افرادي كه از همان والد تبعيت ميكنند بدم ميآيد،در واقع "والدهاي" من و ليلا به دليل شباهتهاي فرهنگي خيلي به هم نزديك است.
هر طور شده ميخواهم در رابطهام با ليلا صريح باشم و چيزي را در دلم باقي نگذارم.
عادتهاي بد قبلي را نميشود كنار گذاشت ولي ميتوان عادتهاي خيلي بهتري پيدا كرد.
يكماه و سه روز ديگر رسماً پسرانم به خدمت ميآيند،بعضيهايشان الان خيلي اضظراب دارند و بعضي ديگر اصلاً عينخيالشان هم نيست.
مطلب جالبي رو در كتاب مذبور خوندم كه مربوط ميشه به من و ليلا: اگه يك نفر رو مثل بت بپرستيد مطمئنن از دستتون ناراحت ميشه چون اون شخص دوست داره باهاش مثل يك انسان رفتار بشه ، نبايد يك نفر تمام دنياي شما باشه چون همين رابطه به زودي تبديل ميشه به ترس از اينكه همديگه رو از دست بديم و بعد حسّاسيت خيلي شديدي ايجاد ميشه و باعث سوء تفاهماتي ميشه كه ...
تصميم گرفتم بعد از ازدواج سعي كنم رابطهي ليلا با دوستاش قطع نشه.
ديگه نميخوام با چشم بت بهش نگاه كنم. ميخوام در انجمنهايي باشه كه پسرو دختر باهم هستند و حتي با پسرهاي ديگه روابط سالم اجتماعي داشته باشه. يه جورايي ميخوام بهش اعتماد كامل داشته باشم.
قبول دارم از نظر "والد" من با ليلا خيلي فرق داريم، اون خواستههايي داره كه به نظر من احمقانهاست و احتمالاً خيلي از خواستههاي من هم براي او اينطور باشد.
راستش ميدوني؟ من آدمي هستم كه به طور كامل برعكس "والدم" عمل ميكنم و همين باعث شده اينهمه متفاوت باشم و از افرادي كه از همان والد تبعيت ميكنند بدم ميآيد،در واقع "والدهاي" من و ليلا به دليل شباهتهاي فرهنگي خيلي به هم نزديك است.
هر طور شده ميخواهم در رابطهام با ليلا صريح باشم و چيزي را در دلم باقي نگذارم.
عادتهاي بد قبلي را نميشود كنار گذاشت ولي ميتوان عادتهاي خيلي بهتري پيدا كرد.