۱۳۸۶-۰۲-۰۹ | ۱۰:۰۷ بعدازظهر
m6
17/12/85
ليلا ديشب تماس گرفت و خيلي خندهرو و مهربان به نظر ميرسيد و خيلي دوست داشتني.
چندبار جملهي "دوستت دارم" را بر زبان آورد.
ليلا هم يك انسان است،بعضي وقتها در آرامش است و هواي ما را دارد، بعضي اوقات از كوره در ميرود و آنوقت است كه سؤ تفاهمات پيش ميآيد، البته اين قضيه در مورد من هم صادق است.
الان فقط لحظه شماري ميكنم تا به مرخصي بروم و ليلا را در آغوش بگيرم.
++
امروز پنجشنبه است و صبحگاه لشكر داريم، ديروز عصر حسابي دور دكل دويديم.
امروز مصطفي البرزي كارتش را ميگيرد و خداحافظ، ديشب برايش جشن مفصلي گرفتيم و بچهها حسابي رقصيدند و زديم و خوانديم.
برج 7 هشتادو چهار هم ترخيص شد. شش ماه و 12 روز ديگر دارم.
ليلا ديشب تماس گرفت و خيلي خندهرو و مهربان به نظر ميرسيد و خيلي دوست داشتني.
چندبار جملهي "دوستت دارم" را بر زبان آورد.
ليلا هم يك انسان است،بعضي وقتها در آرامش است و هواي ما را دارد، بعضي اوقات از كوره در ميرود و آنوقت است كه سؤ تفاهمات پيش ميآيد، البته اين قضيه در مورد من هم صادق است.
الان فقط لحظه شماري ميكنم تا به مرخصي بروم و ليلا را در آغوش بگيرم.
++
امروز پنجشنبه است و صبحگاه لشكر داريم، ديروز عصر حسابي دور دكل دويديم.
امروز مصطفي البرزي كارتش را ميگيرد و خداحافظ، ديشب برايش جشن مفصلي گرفتيم و بچهها حسابي رقصيدند و زديم و خوانديم.
برج 7 هشتادو چهار هم ترخيص شد. شش ماه و 12 روز ديگر دارم.