۱۳۸۶-۰۲-۰۹ | ۱۰:۱۵ بعدازظهر
m17
2/1/86
ليلا خانم ديشب تماس گرفتن. خيلي دلم براش تنگ شده، دلم مي‌خواد بهش عيدي بدم و ببوسمش.
يك خواستگار ديگه براش پيدا شده، فكر مي‌كنم يك دختر خوشگل هرچقدر خواستگارهاش بيشتر باشه اعتماد به نفسش بيشتر مي‌شه.
ليلا خودش منو انتخاب كرده، در ابتدا طرح دوستي ساده رو ريخت، بد صميمي شديم و بعدش پيشنهاد ازدواج داد.
حالا ديگه به اندازه كافي بهش اعتماد دارم و مطمئنم تا وقتي من عقب‌نشيني نكردم اون زير قولش نمي‌زنه.
چقدر اعتماد لذت‌بخشه، خيلي دوست دارم اعتماد ليلا رو دوباره بدست بيارم. مطمئنم با تجربيات جديدي كه دارم در عرض چند هفته موفق مي‌شم دوباره اون احساسات زيبا رو بينمون به جريان بندازم.