۱۳۸۶-۰۷-۱۱ | ۱۱:۴۳ بعدازظهر
1/6/86

لذت ببر

همین

فقط همینه

فقط لذت ببر

نگران این نباش که رویا شوهر داره یا لیلا ترکت کرده، کار و پول و هیچی نداری.

فقط حالشو ببر که زندگی داره به آخر می‌رسه.

از دپرسی هیچی بهت نمی‌رسه، دیروز بعد از چیزی حدود2 سال رویا رو دیدم که حالا اسمش شده بود فریده، موهاشو رنگ کرده بود . حسابی خوش‌تیپ و خوش هیکل شده بود.

اومد خونمون و خیلی ریلکس ترتیبم رو داد.

هلن داره میگه:

خونه‌ی عشقه

پر رمزه

پر رازه

همه ایثار و نیازه

بعد از یک ماه وارد اضافه خدمتم می‌شم.

نمی‌دونم این دوران کی می‌خواد درست بشه، همیشه منتظرم تا همه‌چیز درست بشه ولی هی داره بدتر و بدتر میشه

انگار تسلیم مرگ شدم.

وقتی 2 سال اینقدر زود گذشت 20 سالم می گذره و 40 سالم می گذره و بالاخره مرگ می رسه.

می دونی

مرگ

نیستی. هیچی

هلن میگی:

بزن نقشی بده رنگی

که دلگیرم و افسرده

از این دنیای بی رنگی