۱۳۸۴-۰۶-۲۰ | ۱:۰۷ قبل‌ازظهر
همش يك پاراگراف

جمعه خوبي بود.

نه جدي جدي خوب بود اينطوري نگام نكن.

مجبور نيستي چيزي بنويسي !

خواب توپي ديدم و تا دو و نيم ظهر خوابيدم بعد رفتم حموم و يخورده مجله شبكه الكترونيكي ورق زدم بعد كه خانواده رو دك كردم رفتم يخورده خوراكي گرفتم و اومدم رو پروژم كار كردم بعدش رفتم از مهراب 4 قطعه كباب گرفتم و با يه نوشابه خانواده بزرگ وارد شكمم كردمشون و بقشم ريختم تو زباله بعد از روش يك وينستون و بعد با حضور پسرخاله فيلم ace ventura از جيم كري رو ديدم و چنتا كنت رفتيم بالا. اونقدر چيز ميز با صداي متاليكا خوردم كه نگو و نپرس.

چقدر كم شد. همش يك پاراگراف.

با ساعت آشتي كن.