۱۳۸۴-۰۶-۲۵ | ۱:۱۹ قبل‌ازظهر
قاط

الف اگر با ب نباشد ميميرد ب اگر با الف نباشد ميميرد الف با ب نيست من دارم ميميرم.

سرم را به بالش مي‌كوبم چيزي نمي‌شود مي‌خواهم فرياد بزنم نمي‌توانم اگر با سر به لبه‌ي ميز بكوبم دردم مي‌گيرد ولي باز چيزي نمي‌شود.

نه. مغزم را از سرم خارج كنيد من حافظه‌ام را دوست ندارم. من اين وضع را دوست ندارم. من به كمك احتياججججججج دارمممممممممم.

كمك، مرا بكشيد من نميتوانم خودكشي كنم من خرم من گاوم من همانيم كه تو از همه بيشتر از آن بدت مي‌آيد. باورم نميشود از جنس همين موجودات دو پا باشم كه دوروبرم را گرفته اند.

كمك.

ديوار انتهاي دنيا كجاست تا سرم را به آن بكوبم، نه، سرم را نه، تمام وجودم را، وقتي انتها ندارد بايد همينطور تا ابد بروي.

چرا خدا وجود ندارد؟

چرا اينجوريهههههههه؟

الو روابط عمومي؟ ببخشيد ظاهرا منو اشتباهي فرستادين اين دنيا ! من با اينجا سازگار نيستم اگه ممكنه منو بفرستين جايي كه بايد باشم.

ترك خر.