۱۳۸۵-۰۹-۱۸ | ۵:۱۲ بعدازظهر
f
ساعت 10 دقيقه به شش صبح
هنوز 10 دقيقه از نگهبانيم باقي‌ مانده.
امشب اصلاً خوابم نمي‌آمد كه احتمالاً به خاطر نوشيدن بيش از حد چاي و نسكافه بوده.
منصور ميگه: قرارمون يادت نره دير نكني منتظرم، دوست دارم يادت نره.
پيش به سوي پادگان قزوين.
عاشقم و عاشق تو از همه ديوونه ترم.
خورشيد و بردارو بيار آفتابي شو بخاطرم قرارمون يادت نره دير نكني منتظرم.
واضح‌ترين چيزي كه به نظرم مي‌رسه اينه كه بي‌خوابي اصلاً باعث كثالت و خواب‌آلودگي نمي‌شه بلكه برعكس اگه زياد بخوابي اين اتفاق برات ميفته.
ديروز رفتيم شهر حسابي با جواد خريد كرديم و يه سفره‌ي مشتي راه انداختيم چيزي حدود 12تومن خرج برداشت. ماهيتابه و كتري‌برقي و نسكافه و چاي و روغن و سي‌دي و ...
الان شادمهر مي‌گه: تو شب‌هام تويي تنها ستاره.
اگه باشي كنارم به شكوه بهارم.
- - - -
فكر مي‌كنم ماه رمضان فقط در سربازي براي انسان سود و منفعت دارد.

كتاب كسي به سرهنگ نامه نويسد از كابريل گارسيا ماركز را شروع كردم و كتاب اگزيستانسياليسم و اصالت بشر از پل سارتر را تقريباً تمام كردم. كتاب يادداشت‌هاي تنهايي من از ماركز هم تموم شد.
بهتره دستي به روي اين اتاق كامپيوتر بكشم، گرچه امروز صبحگاه لشگره و زياد گير نيستن