۱۳۸۵-۰۹-۱۸ | ۵:۱۳ بعدازظهر
h
در اين روزها اعصابم به هم ريخته و بدجوري احساس حقارت ميكنم .
مسلماً تقصير خودم است كه اجازهي سؤ استفاده ميدهم.
من از بقيه ميخواهم كه با من اينطور رفتار كنند.
مثل اينكه در صفوف به هم فشردهي فيلها قرار گرفتهباشم، با همه غريبه و از جنس ديگري هستم.
اعتراف ميكنم بدجوري با بقيه فرق دارم
ميگويند: آدمهاي متفاوت ميتوانند كارهاي متفاوتي انجام دهند.
احساس لووزر بودن دارم.
باورت ميشه؟
اين تويي
اين موجود زنده كه روي صندلي نشسته تويي
تو مسئول رفتار اين حيواني
باورت ميشه؟
تو كي ميخواي اينو بفهمي؟
اينجانب درجهدار وظيفه به خودم قول ميدهم بعد از انتقالي به لشكر جديد حتماً پيش روانپزشك بروم.
تا اونموقع ميتونم دووم بيارم؟
حق دارم قاط بزنم، نه؟
تحمل درد بدون هدف وحشتناك است، شهادت در راه هيچ، به دنيا نيامده عمر را به پايان رساندن است.
خيلي زودتر از سن استاندارد جهاني به وانهادگي رسيدهام.
اميدت را از دست نده
زندگي آن بيرون آنقدرها هم تخماتيك نيست
آن بيرون ميتواني خودت باشي و خودت، ميتواني به كوه بروي.
ميتواني پير شوي و در حالي كه با آبپاشي كوچك به گلها آب ميدهي بميري.
ميتواني گيتار بخري و به سرش يك جارو ببندي و اتاقت را جارو كني.
ميتواني با درختها دوست شوي و با حيوانات شوخي كني و مثل پيرمردهاي پولدار ژاپني فقط از طريق تخيل با دخترهايي زيبا همبستر شوي.
خدايا اگر واقعاً همينطور كه ميگويند وجود داشته باشي و مرا آفريده باشي بايد بگويم خيلي در حق من نامردي شده
انصافاً اگر مرا نميآفريدي سنگينتر نبودي؟
اي مورفي آن كپسول قرمز چه بود چه به من تعارف كردي و از روزمرگي ساده بيرونم كردي.
حالا من با كولهباري از هيچ به كدامين سو گام بردارم، به كدامين طناب چنگ بيندازم.
مسلماً تقصير خودم است كه اجازهي سؤ استفاده ميدهم.
من از بقيه ميخواهم كه با من اينطور رفتار كنند.
مثل اينكه در صفوف به هم فشردهي فيلها قرار گرفتهباشم، با همه غريبه و از جنس ديگري هستم.
اعتراف ميكنم بدجوري با بقيه فرق دارم
ميگويند: آدمهاي متفاوت ميتوانند كارهاي متفاوتي انجام دهند.
احساس لووزر بودن دارم.
باورت ميشه؟
اين تويي
اين موجود زنده كه روي صندلي نشسته تويي
تو مسئول رفتار اين حيواني
باورت ميشه؟
تو كي ميخواي اينو بفهمي؟
اينجانب درجهدار وظيفه به خودم قول ميدهم بعد از انتقالي به لشكر جديد حتماً پيش روانپزشك بروم.
تا اونموقع ميتونم دووم بيارم؟
حق دارم قاط بزنم، نه؟
تحمل درد بدون هدف وحشتناك است، شهادت در راه هيچ، به دنيا نيامده عمر را به پايان رساندن است.
خيلي زودتر از سن استاندارد جهاني به وانهادگي رسيدهام.
اميدت را از دست نده
زندگي آن بيرون آنقدرها هم تخماتيك نيست
آن بيرون ميتواني خودت باشي و خودت، ميتواني به كوه بروي.
ميتواني پير شوي و در حالي كه با آبپاشي كوچك به گلها آب ميدهي بميري.
ميتواني گيتار بخري و به سرش يك جارو ببندي و اتاقت را جارو كني.
ميتواني با درختها دوست شوي و با حيوانات شوخي كني و مثل پيرمردهاي پولدار ژاپني فقط از طريق تخيل با دخترهايي زيبا همبستر شوي.
خدايا اگر واقعاً همينطور كه ميگويند وجود داشته باشي و مرا آفريده باشي بايد بگويم خيلي در حق من نامردي شده
انصافاً اگر مرا نميآفريدي سنگينتر نبودي؟
اي مورفي آن كپسول قرمز چه بود چه به من تعارف كردي و از روزمرگي ساده بيرونم كردي.
حالا من با كولهباري از هيچ به كدامين سو گام بردارم، به كدامين طناب چنگ بيندازم.