۱۳۸۵-۰۹-۱۸ | ۵:۱۵ بعدازظهر
k
هواها سرد شده
تقريباً همه خوابند، امشب شب احياست و من معاونم
حدود يك ساعت و نيم ديگر تا افطار مانده
. . .
يك لحظه از اينكه براي نوشتن به اتاق كامپيوتر اومدم احساس پشيموني كردم
در انتخاب همسر آينده اصلاً نبايد از روي احساسات رفتار كرد، بايد كاملاً از روي موقعيت و ايدئولوژي طرف مقابل اين انتخاب رو انجام داد.
بذار پرده رو بكشم.
هوس سيگار كردم.
دقايقي پيش چنتا از نظريات لايبنيتس و رنه دكارت و اسپينوزا و جان استوارت ميلز رو خوندم.
نكتهي خيلي جالبي كه با مطالعهي اين نظريهها متوجه ميشم اينه كه من خودم به خيلي از اين نظريهها رسيدم قبلاً و حتي اونا رو ثبت هم كردم.
دكارت گفت ميتوان به همه چيز شك كرد پس ميتوان مطمئن بود كه داريم شك ميكنيم پس داريم ميانديشيم كه شك ميكنيم پس وجود داريم چون ميانديشيم.
لايب نيتس مثل اين كتاباي روانشناسي ميگه اختيار وجود نداره و دنيا داره به بهترين حالت ممكن كار ميكنه و اين رو كمال خرد كه خداست داره انجام ميده و اختيار ما فقط در اينجاست كه با اين شرايط بسازيم و احساس خوشبختي كنيم يا نه عصباني باشيم و فحش بديم.
اگه اينطور كه لايبنيتس فكر ميكرده باشه كه خيلي خوبه ولي به نظر من اگه ما خوشبختي رو انتخاب كنيم تأثير مستقيم رو جسممون ميذاره و اگه عصبانيت رو انتخاب كنيم جسممون به گا ميره و اين امريست ثابت شده. پس ما با انتخابمون روي چيزايي كه لايبنيتس ميگفت اجباريه دخالت داريم و قضيه نقض ميشه.
اسپينوزا ميگه جسم و روح كاملاً از هم جدا هستن ولي انعكاس يك چيزن و مثل دو تا ساعت ميمونن كه در يك لحظه يك زمان مشخص رو نشون ميدن.
...
امروز سرگروهبان دهپهلوان به خاطر لغو خبردار يك ضربهي بد به خرخرهام وارد كرد بعد با پوتين به پاي راستم ضربه زد و چنتا بدو بيراه گفت. به قول بچهها اينم بمونه.
وقتي به تابستاني كه گذشت فكر ميكنم و خودم رو در گذر زمان ميبينم احساس ميكنم يك فيلم با كيفيت خيلي بالا هستم.
اميدوارم بعد از مردن بفهمم اوضاع از چه قراره.
اميدوارم چيزي فراتر وجود داشته باشه، اميدوارم زندگي در ابعاد گستردهتري در جاي ديگري در جريان باشه
اميدوارم دليلي براي زندگي كردن در آنجا وجود داشته باشه
من يك انديشهام و تنها چيزي كه دارم اميد است.
تقريباً همه خوابند، امشب شب احياست و من معاونم
حدود يك ساعت و نيم ديگر تا افطار مانده
. . .
يك لحظه از اينكه براي نوشتن به اتاق كامپيوتر اومدم احساس پشيموني كردم
در انتخاب همسر آينده اصلاً نبايد از روي احساسات رفتار كرد، بايد كاملاً از روي موقعيت و ايدئولوژي طرف مقابل اين انتخاب رو انجام داد.
بذار پرده رو بكشم.
هوس سيگار كردم.
دقايقي پيش چنتا از نظريات لايبنيتس و رنه دكارت و اسپينوزا و جان استوارت ميلز رو خوندم.
نكتهي خيلي جالبي كه با مطالعهي اين نظريهها متوجه ميشم اينه كه من خودم به خيلي از اين نظريهها رسيدم قبلاً و حتي اونا رو ثبت هم كردم.
دكارت گفت ميتوان به همه چيز شك كرد پس ميتوان مطمئن بود كه داريم شك ميكنيم پس داريم ميانديشيم كه شك ميكنيم پس وجود داريم چون ميانديشيم.
لايب نيتس مثل اين كتاباي روانشناسي ميگه اختيار وجود نداره و دنيا داره به بهترين حالت ممكن كار ميكنه و اين رو كمال خرد كه خداست داره انجام ميده و اختيار ما فقط در اينجاست كه با اين شرايط بسازيم و احساس خوشبختي كنيم يا نه عصباني باشيم و فحش بديم.
اگه اينطور كه لايبنيتس فكر ميكرده باشه كه خيلي خوبه ولي به نظر من اگه ما خوشبختي رو انتخاب كنيم تأثير مستقيم رو جسممون ميذاره و اگه عصبانيت رو انتخاب كنيم جسممون به گا ميره و اين امريست ثابت شده. پس ما با انتخابمون روي چيزايي كه لايبنيتس ميگفت اجباريه دخالت داريم و قضيه نقض ميشه.
اسپينوزا ميگه جسم و روح كاملاً از هم جدا هستن ولي انعكاس يك چيزن و مثل دو تا ساعت ميمونن كه در يك لحظه يك زمان مشخص رو نشون ميدن.
...
امروز سرگروهبان دهپهلوان به خاطر لغو خبردار يك ضربهي بد به خرخرهام وارد كرد بعد با پوتين به پاي راستم ضربه زد و چنتا بدو بيراه گفت. به قول بچهها اينم بمونه.
وقتي به تابستاني كه گذشت فكر ميكنم و خودم رو در گذر زمان ميبينم احساس ميكنم يك فيلم با كيفيت خيلي بالا هستم.
اميدوارم بعد از مردن بفهمم اوضاع از چه قراره.
اميدوارم چيزي فراتر وجود داشته باشه، اميدوارم زندگي در ابعاد گستردهتري در جاي ديگري در جريان باشه
اميدوارم دليلي براي زندگي كردن در آنجا وجود داشته باشه
من يك انديشهام و تنها چيزي كه دارم اميد است.