۱۳۸۶-۰۲-۰۹ | ۱۰:۱۷ بعدازظهر
m20
5/1/86
جماعت من ديگه حوصله ندارم.
دلم درد مي‌كند، رنگم مثل گچ سفيد شده، ... درد مي‌كند.
امروز در گل و باران مثل سگ تنبيه شديم،
ديگه اين بلاهايي كه داره سرمون مياد عادي شده،‌امشب اولين شب نگهباني تنبيهي من است كه بايد در پارك موتوري پايين باشم.
ديشب چند ساعتي در خيالم با ليلا بودم.