۱۳۸۶-۰۲-۰۹ | ۱۰:۱۹ بعدازظهر
m23
13/1/86
امروز سيزده‌بدر است.
قرار است تا امروز ظهر نوشيدني دلخواه ما برسد، از اون روز سر كاريم و منتظر.
فردا جناب سروان نظري مرخصي‌اش تمام خواهد شد و دردسر ما شروع مي‌شود.
ديروز طي تماس تلفني كه با ليلاخانوم داشتيم مطلع شديم كه پدرشان سكته قلبي كرده‌اند و الان در بيمارستان هستند و منتظرند تا تعطيلات تمام شود تا به تهران اعزامش كنند. از صميم قلب آرزوي بهبودي سريع ايشان را داريم.
خليل هم ديروز به خاطر تماسي كه پارتي‌اش گرفته بود به مرخصي رفت و من ماندم و يك‌ دنيا دلتنگي.
شايد حضورم در كنار ليلا مي‌توانست قوّت قلبي باشد برايش.
ساعت 10 صبح است، امروز سرگرد نيامده. امشب معاونم و طبق معمول سر بازديد نگهباني نرفته‌ام.
درگير رمان "كوري" اثر ژوزه ساراماگو شده‌ام.
ظاهراً قرار شده سرگرد بياد، بهتره برم آسايشگاه ...