۱۳۸۶-۰۲-۰۹ | ۱۰:۲۰ بعدازظهر
m25
16/1/86
عجب تنبيه سختي بود
ديگه حسابي كم آورده بودم
وقتي در رژه "خيلي خوي نگرفتيم" تقريباً مطمئن بوديم كه امروز تبديل خواهد شد به پنجشنبهي خونين.
كلي رو آسفالت غلت خورديم و تو گل شيرجه زديم و دويديم و دويديم و دويديم و هنوز به مقصد نرسيده دوباره ...
4 نفر از افراد آخر اضافه خدمت خوردند كه خوشبختانه شامل حال من نشد.
ديافراگمم درد ميكند. بلافاصله بعد از تنبيه شدن به اتاق كامپيوتر احضار شدم تا كارهاي ركن 3 را انجام دهم. با دستهاي خوني كه به شدت ميلرزيد اما كاملاً بيحس بود روي كيبورد ضربه ميزدم.
آره دارم خودمو واسه شما خوانندههاي گرامي لوس ميكنم تا يكمي دلتون بسوزه واسم و نوازشم كنيد. (راستي اگه دلتون نسوخت ناراحت ميشما).
ياد ممد واعظي افتادم كه خيلي خوب بلد بود كودك درون آدمها رو پيدا كنه و نوازششون كنه.
مسعود هم كه استاد همراهي با كودك و والد و بالغ من بود در حالي كه آدم مذهبي بود.
به طور كلي من عاشق كسايي ميشم كه حسابي هواي كودك منو دارن و هرگز اذيتش نميكنن و سعي ميكنن خوشحالش كنن.
مخصوصاً در رابطهام با ليلا من ناخواسته تا به حال از او فقط انتظاراتي از نوع كودك داشتهام.
عجب تنبيه سختي بود
ديگه حسابي كم آورده بودم
وقتي در رژه "خيلي خوي نگرفتيم" تقريباً مطمئن بوديم كه امروز تبديل خواهد شد به پنجشنبهي خونين.
كلي رو آسفالت غلت خورديم و تو گل شيرجه زديم و دويديم و دويديم و دويديم و هنوز به مقصد نرسيده دوباره ...
4 نفر از افراد آخر اضافه خدمت خوردند كه خوشبختانه شامل حال من نشد.
ديافراگمم درد ميكند. بلافاصله بعد از تنبيه شدن به اتاق كامپيوتر احضار شدم تا كارهاي ركن 3 را انجام دهم. با دستهاي خوني كه به شدت ميلرزيد اما كاملاً بيحس بود روي كيبورد ضربه ميزدم.
آره دارم خودمو واسه شما خوانندههاي گرامي لوس ميكنم تا يكمي دلتون بسوزه واسم و نوازشم كنيد. (راستي اگه دلتون نسوخت ناراحت ميشما).
ياد ممد واعظي افتادم كه خيلي خوب بلد بود كودك درون آدمها رو پيدا كنه و نوازششون كنه.
مسعود هم كه استاد همراهي با كودك و والد و بالغ من بود در حالي كه آدم مذهبي بود.
به طور كلي من عاشق كسايي ميشم كه حسابي هواي كودك منو دارن و هرگز اذيتش نميكنن و سعي ميكنن خوشحالش كنن.
مخصوصاً در رابطهام با ليلا من ناخواسته تا به حال از او فقط انتظاراتي از نوع كودك داشتهام.